برادران گشتی عراق
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
بعد از عملیات والفجر 2 در ارتفاعات مشرف بر شهر " چومان مصطفی"ی عراق مستقر بودیم. عراقیها برای اینکه سنگرهای کمین ما را شناسایی کنند بعضی از شبها چراغ فانوس به گردن الاغها می انداختند و آنها را به طرف نیروهای ما رها میکردند. تا بچهها به خیال اینکه افراد گشتی عراق هستند بطرف آنها تیراندازی کنند و سنگرها شناسایی شود. برادران چون از این موضوع مطلع بودند هر شب انتظار چنین کاری داشتند و تیراندازی نمیکردند. برخی...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
بعد از عملیات والفجر 2 در ارتفاعات مشرف بر شهر " چومان مصطفی"ی عراق مستقر بودیم. عراقیها برای اینکه سنگرهای کمین ما را شناسایی کنند بعضی از شبها چراغ فانوس به گردن الاغها می انداختند و آنها را به طرف نیروهای ما رها میکردند. تا بچهها به خیال اینکه افراد گشتی عراق هستند بطرف آنها تیراندازی کنند و سنگرها شناسایی شود. برادران چون از این موضوع مطلع بودند هر شب انتظار چنین کاری داشتند و تیراندازی نمیکردند. برخی...
مگس و مجس
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در عملیات والفجر 10 که در منطقه عملیاتی خرمال انجام شد. بچهها دو سرباز عراقی را به اسارت میگیرند و برای چند ساعتی آنها را نزد خود نگه میدارند. آنها با تکلم ناقص عربی شروع میکنند با اسیران مکالمه کردن. به آنها محبت کرده و به شوخی کردن میپردازند، یکی از برادران به دو سرباز عراقی تخمه کدو تعارف میکرد و میگفت، بگو "کدو"، بگو "مگس" و سرباز عراقی میگفت: "مجس" و همه میخندیدند. موقعی که میخواستند...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در عملیات والفجر 10 که در منطقه عملیاتی خرمال انجام شد. بچهها دو سرباز عراقی را به اسارت میگیرند و برای چند ساعتی آنها را نزد خود نگه میدارند. آنها با تکلم ناقص عربی شروع میکنند با اسیران مکالمه کردن. به آنها محبت کرده و به شوخی کردن میپردازند، یکی از برادران به دو سرباز عراقی تخمه کدو تعارف میکرد و میگفت، بگو "کدو"، بگو "مگس" و سرباز عراقی میگفت: "مجس" و همه میخندیدند. موقعی که میخواستند...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید ناصر صابر
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
وقتی قلمِ قلبم را به دست گرفتم تا بهترین کلمات را در رسای عزیزترین نعمت الهی که خداوند جل و اعلی نصیبم کرده بود، کنار هم بگذارم، سنگینی خاصی بر شانهام حس کردم. باید برای پدری بنویسم که حتی خودم او را نشناختم، پس تو ای پدر! پس تو ای شهید! قلم خشکشده و قلب مردهام را یاری نما تا بتوانم لحظهها و ذرهایی از زندگی پربرکتت را برای مشتاقان شهادت و شهامت بنگارم. کوچههای باصفا و زیبای...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
وقتی قلمِ قلبم را به دست گرفتم تا بهترین کلمات را در رسای عزیزترین نعمت الهی که خداوند جل و اعلی نصیبم کرده بود، کنار هم بگذارم، سنگینی خاصی بر شانهام حس کردم. باید برای پدری بنویسم که حتی خودم او را نشناختم، پس تو ای پدر! پس تو ای شهید! قلم خشکشده و قلب مردهام را یاری نما تا بتوانم لحظهها و ذرهایی از زندگی پربرکتت را برای مشتاقان شهادت و شهامت بنگارم. کوچههای باصفا و زیبای...
شهدا سال 65 -وصیتنامه شهید بهرام ایازی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد بهرام ايازي »
بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون و من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی، عشقته و من عشقته، قتلته و من قتلته، فعلی دیته و من علی دیته، انا دیته. ( حدیث قدسی ) هر کس مرا طلب کند، خواهد یافت و هر کس مرا یابد، خواهد شناخت و هر کس که مرا شناسد، دوستدارم خواهد شد و هر کس دوستدارم شد، عاشقم خواهد شد و هر...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد بهرام ايازي »
بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون و من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی، عشقته و من عشقته، قتلته و من قتلته، فعلی دیته و من علی دیته، انا دیته. ( حدیث قدسی ) هر کس مرا طلب کند، خواهد یافت و هر کس مرا یابد، خواهد شناخت و هر کس که مرا شناسد، دوستدارم خواهد شد و هر کس دوستدارم شد، عاشقم خواهد شد و هر...
خط پدافندی فاو
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » پدافندها »
پس از عملیات والفجر 8 که در بهمن ماه سال 1364 انجام شد،1 خط پدافندی و دفاعی نیروهای خودی در فاصله 11 کیلو متری شهر فاو تثبیت گردید. این خط پدافندی از سمت چپ، یعنی جنوب از خورعبداله شروع و جاده فاو – امالقصر را قطع و از شمال بخشی از دریاچه نمک را شامل و جاده فاو - بصره و فاو البحار را قطع ودر نهایت از شمال شرقی به اروند میرسید. پدافند بخشی از این خط دفاعی...
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » پدافندها »
پس از عملیات والفجر 8 که در بهمن ماه سال 1364 انجام شد،1 خط پدافندی و دفاعی نیروهای خودی در فاصله 11 کیلو متری شهر فاو تثبیت گردید. این خط پدافندی از سمت چپ، یعنی جنوب از خورعبداله شروع و جاده فاو – امالقصر را قطع و از شمال بخشی از دریاچه نمک را شامل و جاده فاو - بصره و فاو البحار را قطع ودر نهایت از شمال شرقی به اروند میرسید. پدافند بخشی از این خط دفاعی...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید غلامرضا کاتوزیان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا کاتوزيان »
سجاده را که میگشائیم، از سجدههای بیریای تو حکایت میکند. با هرکس که به گفتگو مینشینیم، از مهربانی و وفای تو میگوید. سراغ مجنون را که میگیریم، نشانی کوی تو را میدهند که بیقرار دیدار دوست بودی و شهادت را بهترین راه برای رسیدن به منظور انتخاب کردی. بیشتر که میپرسیم، میگویند: در یک روز بهاری ـ10/3/1337ـ میان خانوادهای متدین و عاشق اهلبیت(ع) در شهرستان نیریز چشم به جهان گشود. پدر نام «غلامرضا» را برای او انتخاب کرد...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا کاتوزيان »
سجاده را که میگشائیم، از سجدههای بیریای تو حکایت میکند. با هرکس که به گفتگو مینشینیم، از مهربانی و وفای تو میگوید. سراغ مجنون را که میگیریم، نشانی کوی تو را میدهند که بیقرار دیدار دوست بودی و شهادت را بهترین راه برای رسیدن به منظور انتخاب کردی. بیشتر که میپرسیم، میگویند: در یک روز بهاری ـ10/3/1337ـ میان خانوادهای متدین و عاشق اهلبیت(ع) در شهرستان نیریز چشم به جهان گشود. پدر نام «غلامرضا» را برای او انتخاب کرد...
خاطره ای از شهید فیروزی
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای الله مراد مقصودی خاطرهای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل میکند: ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود، موقعی بلند شد تا با آرپیجی به تانک دشمن حمله کند، تیر به بازویش خورد و مجروح شد، من به سراغش رفتم، دیدم به گونیهای سنگر تکیه داده و دارد گریه میکند. با او شوخی کردم، گفتم: عجب رزمندهای، حالا آمدهای بجنگی؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی، پس چطور میخواهی از...
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای الله مراد مقصودی خاطرهای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل میکند: ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود، موقعی بلند شد تا با آرپیجی به تانک دشمن حمله کند، تیر به بازویش خورد و مجروح شد، من به سراغش رفتم، دیدم به گونیهای سنگر تکیه داده و دارد گریه میکند. با او شوخی کردم، گفتم: عجب رزمندهای، حالا آمدهای بجنگی؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی، پس چطور میخواهی از...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید محمد قاسم دهقان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
بیشک شهیدان کوچههای زلال آسمان را میشناختند و عطرش را حس میکردند که سبکبال خرامیدند و رفتند. ۱۳۳۵/۷/۱ در شهرستان نیریز کودکی چشم به جهان گشود که او را «محمدقاسم» نام نهادند. این کودک تحت پرورش پدر و مادر مهربان خود قرار گرفت تا به سن تحصیل رسید. دوران تحصیل را در شهرستان نیریز در مدرسه فرهمندی تا کلاس ششم ابتدایی نظام قدیم به تحصیل پرداخت. سه سال اول متوسطه را در دبیرستان شعله گذراند و سپس ترک تحصیل...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
بیشک شهیدان کوچههای زلال آسمان را میشناختند و عطرش را حس میکردند که سبکبال خرامیدند و رفتند. ۱۳۳۵/۷/۱ در شهرستان نیریز کودکی چشم به جهان گشود که او را «محمدقاسم» نام نهادند. این کودک تحت پرورش پدر و مادر مهربان خود قرار گرفت تا به سن تحصیل رسید. دوران تحصیل را در شهرستان نیریز در مدرسه فرهمندی تا کلاس ششم ابتدایی نظام قدیم به تحصیل پرداخت. سه سال اول متوسطه را در دبیرستان شعله گذراند و سپس ترک تحصیل...
شهدا سال 64 -وصیتنامه شهید شمشاد فرجی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد شمشاد فرجي »
بسم رب الشهداء و الصدیقین آرزو داشتم در شب حجله به سعادت برسم قسمتم این بود که در سنگر اسلام به شهادت برسم با درود بر مهدی موعود(عج) و نائب بر حقش خمینی کبیر و ملت شهیدپرور خصوصاً مردم شهیدپرور روستای خواجهجمالی. این چند کلمه را مینویسم: امیدوارم که مورد پسند ملت شهیدپرور قرار بگیرد. من شمشاد فرجی فرزند احمدقلی، در تاریخ 1341 به شماره شناسنامه 25 در روستای خواجهجمالی، در خانوادهای مستضعف بدنیا آمدم و از کودکی پدر و مادر...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد شمشاد فرجي »
بسم رب الشهداء و الصدیقین آرزو داشتم در شب حجله به سعادت برسم قسمتم این بود که در سنگر اسلام به شهادت برسم با درود بر مهدی موعود(عج) و نائب بر حقش خمینی کبیر و ملت شهیدپرور خصوصاً مردم شهیدپرور روستای خواجهجمالی. این چند کلمه را مینویسم: امیدوارم که مورد پسند ملت شهیدپرور قرار بگیرد. من شمشاد فرجی فرزند احمدقلی، در تاریخ 1341 به شماره شناسنامه 25 در روستای خواجهجمالی، در خانوادهای مستضعف بدنیا آمدم و از کودکی پدر و مادر...
به مناسبت اعزام رزمندگان به جبهه
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
من آن دلداده نیکو نهادم روم تا ره بکوی دوست یابم منم شاگرد درس مکتب حق عزیزان جبهه باشد مکتب دین مقلد برخمینی ازدل وجان مرا تا شافع محشرحسین است بود مهدی به سنگر همدم ما بسنگرنیست نیرنگ ودورویی شعار جملگی الله اکبر الا ای نوجوانان از دل وجان خدا در این سفر همراه ما هست خوشا روزی که مانند شهیدان توکل ذاکر وصف حسین است روم تا کربلا را ره گشایم روم آنجا که عباس علمدار بسوی...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
من آن دلداده نیکو نهادم روم تا ره بکوی دوست یابم منم شاگرد درس مکتب حق عزیزان جبهه باشد مکتب دین مقلد برخمینی ازدل وجان مرا تا شافع محشرحسین است بود مهدی به سنگر همدم ما بسنگرنیست نیرنگ ودورویی شعار جملگی الله اکبر الا ای نوجوانان از دل وجان خدا در این سفر همراه ما هست خوشا روزی که مانند شهیدان توکل ذاکر وصف حسین است روم تا کربلا را ره گشایم روم آنجا که عباس علمدار بسوی...